عشقت زخاطرم رفت با خاطرات ديروز
چيزي نمانده از تو
, من پاك پاكم امروزاز ياد برده ام من
, هرچيز بين ما بوداز ياد برده ام من
,هر چه زتوبه جا بودحتي نمانده نامت بر بستر خيالم
مي جويمش كه گهگاه چيزي نهفته دارم
چيزي به خاطرم هست لبخند مي زدي تو
انگار شاخه اي گل پيوند مي زدي تو
آري به خاطرم هست گفتي هميشه هستي
گفتي نترس عشقم گفتي و عهد بستي
گفتي نمي روي نه
, حتي براي مردنگفتي گسستني نيست اين رشته توومن
گفتي خداي ما را تصميم ديگري نيست
بايد به دستش آورد عشق آيتي الهيست
تصوير دارم از تو
, تصوير چهره اي شادتصوير آنكه مي گفت من عاشقم چو فرهاد
تصوير آن كسي كه ميگفت مست مستم
تصوير آنكه مي گفت من تا هميشه هستم
تصوير مبهمي از لبخندهاي مرموز
آن مهرباني محض با حرفهاي پرسوز
تصوير چشمهايي از جنس جادوي نور
آن شعرهاي شيرين زيبا و گرم و پرشور
يك برگ ديگر اينجاست با خاطرات غمگين
يك سايه روشن تلخ با لحظه هاي سنگين
تصويري از من وتو يك روز
, يك دوراهيرفتن گسستن از عشق روزي پر از سياهي
تصوير نيمه خيسي از چشمهاي روشن
تصوير روشني نيست من بي توام تو بي من
من گريه مي كنم تو لب ميفشاري از غم
از پشت دود سيگار چشمان خيس و مبهم
تو مي روي تو بي من
, ما مي شويم بي همچيزي نمانده از تو
, نامت چه بود عشقم؟؟؟برچسب : نویسنده : رها... raha65 بازدید : 212